راستش را بخواهید با سابقه ذهنی که از غالب سریال های تولید شده در شبکه نمایش خانگی داشتم به تماشای «عاشقانه» نشستم و بر این گمان بودم که یک عنوان جذاب و کلی بازیگر ستاره و چهره تنها یک تمهید تبلیغاتی برای جلب مخاطب و بهتر است بگویم مشتری بیشتر است. اما با تماشای آن فهمیدم که اشتباه می کردم و اتفاقا سازندگان این مجموعه نه به فکر مشتری که در پی جذب مخاطب بودند و تلاش کردند محصولی ارائه دهند که بر مبنای سلیقه مخاطب باشد، مخاطب امروزی! و به نظر من این اولین موفقیت در اولین گام «عاشقانه» است.
«عاشقانه» قصه ای سرپا دارد، زنده است، کش نه، کشش دارد و قصه اش را در هر قسمت جایی تمام می کند که نقطه عطف و تعلیق آن است و مخاطب را منتظر می گذارد اما کم فروشی نمی کند. سکانس های تقطیع شده و مینی مالیستی، لوکیشن های متعدد و رنگارنگ و خرده داستان های جذاب در دل داستان اصلی که در عین حال بستر سازی درام را در ذات خود میپروراند و شاخ و برگ هایش را بر تنه اصلی قصه بنا می کند تا احتمالا در قسمت های بعدی در تقاطع حوادث و درهم تنیده شدن پازل های آن به یک صورت بندی کلی برسد.
به نظر می رسد منوچهر هادی، از طریق این ساختار پازلی و تزریق قصه در دهلیزهای مختلف اثر، به دانه پاشی دراماتیک مینیمالی دست زده تا در پس آن بتواند به ضرب آهنگ و ریتم قصه خود شتاب بیشتری ببخشد و این شتاب به شتاب زدگی در روایت منجر نشود، اینکه گفتم کم فروشی نمی کند دقیقا به همین دلیل است.
خط اصلی قصه بر محور داستان حاج یونس شکیبا و ازدواج پنهانی او در ۳۰ سال پیش است که حالا از حاصل آن ازدواج دختری به اسم گیسو (مهناز افشار) مانده که در بزنگاهی از زندگی رضا شکیبا پسر کوچک حاج یونس قرار می گیرد که او خود در شرکتی که با سهیل (رضا گلزار) و برادر زنش (هومن سیدی) اداره اش می کند با بحران مالی روبرو شده. هر کدام از آنها نیز خود درگیر ماجراهای خود هستند که یکی با همسرش (پگاه با بازی ساره بیات) دچار رابطه سرد و طلاق عاطفی شده و دیگری درگیر یک دختری خلافکار که به یک باند مواد مخدر متصل است. کارگردان به هر کدام از این موقعیتها به اندازه می پردازد تا تعادل روایت و پردازش آنها بهم نخورد و در یک بالانس زمانی، قصه اصلی کلیت خود را سر و شکل داده و بر مبنای چیدمانی مینی مالیستی پیش رود. شاید قصه تم تازه ای نداشته باشد اما ریتم و فرم تازه ای دارد و این تازگی خاصه در شادابی قاب بندیها و زیبایی شناسی بصری اثر مشهود است.
خوشبختانه این رنگ و لعاب صحنه و لوکیشن صرفا یک فرمالیته بصری نیست و در پس آن می توان قصهای را شاهد بود که واجد جاذبههای دراماتیکی بوده و ذهن مخاطب را با خود درگیر و همراه می کند. حسین یاری در نقش رضا و پسر کوچک حاج یونس شکیبا با تمام توان و انرژی خود بازی کرده که فرم ظاهری صورتش به نقشی که در فیلم «سعادت آباد» مازیار میری داشت نیز نزدیک است.« عاشقانه» به مناسبات و چالش های اخلاقی- زیستی در طبقه بالادست جامعه می پردازد که یک سر آن به حاج یونسی برمی گردد که علاوه بر ثروت دارای منزلت اجتماعی و نفوذ هم بوده و با توجه به المان هایی که در گفتار او به ویژه در ارتباط با رضا مبنی بر سفارش کار یا پشتیبانی هایی از جنس رانت و آقازادگی می بینم همچنین حضور محسن پسر بزرگترش در انتخابات، ارجاعاتی مبنی بر عقبه سیاسی حاج یونس میبینیم که احتمالا هر چه جلوتر میرویم از این موقعیت خاص بیشتر رمزگشایی میشود. مخالفت پسر با پدر و به مرور طغیان بر علیه او و جهان بینیاش را در برخی از سریال های تلویزیونی دیده بودیم اما در اینجا به دلیل عدم محدودیتهای ممیزی و برخی ملاحظات رسمی تلویزیون، کارگردان شفافتر به طرح مساله پرداخته و نوع دیالوگی که بین حاج یونس و رضا برقرار است از قابلیت بیشتری برای بازنمایی این موقعیت و آسیب شناسی پدرخواندگیهای اجتماعی- سیاسی در جامعه ما شکل گرفته است و فارغ از سویه دراماتیک سریال از حیث نقد اجتماعی و رفتارشناسی این طبقه ریاکار، قابل تامل است.
«عاشقانه» روایت سقوط و هبوط عشق است که نابسامانیهای بی مهری در جامعه معاصر ایران در مناسبات عاطفی و اجتماعی به تصویر میکشد و کم رنگ شدن ارزشهای اخلاقی را نقد میکند. این نقد به صراحت و یا مستقیم در قالب تمهیدات گفتاری و شعارزدگی در دیالوگ پردازی ها محدود نشده و تقلیل نمی یابد بلکه در نمایش و بازنمایی روابط مخدوش آدمها به تصویر کشیده می شود. یکی از آنها روابط سرد و خاموش زوج سهیل و پگاه است که علی رغم اینکه شرایط مالی خوبی دارند اما روابط عاطفی سردی بر آنها حاکم است که خاکستر زیر آتش یک مناقشه بزرگ به نظر میرسد. منوچهر هادی تلاش کرده تا ظاهر شیک زندگی مدرن برخی از افراد در طبقات بالادست جامعه را در یک فرم دراماتیکی واکاوی کرده و چه بسا نام عاشقانه بر این مجموعه، طعنه ای باشد بر فقدان روابط عاشقانه در جامعه کنونی ما. این مسئله با توجه به ضرورتی که در جامعه این روزهای ما پیدا کرده، احتیاج به واکاوی بیشتری دارد و «عاشقانه» بسیار هوشمندانه آن را به مخاطب گوشزد می کند.
حضور بازیگران متعدد و چهره در این مجموعه خوشبختانه به هدر نرفته و صرفا برای جذابیت ویترین کار نبوده است. همه بازیگران تلاش کرده اند که بازی قابل قبولی از خود ارائه کرده و در خدمت فیلمنامه باشند حتی محمدرضا گلزار نیز تکانی به خود داده و پا به پای دیگر بازیگران پیش میرود. هومن سیدی قصه اما نمک ماجراست و به خوبی توانسته یک شخصیت بامزه و شوخ و شنگ در عین عصبیت همیشگی را تلفیق کند و جنس بازی او و رگههای کمیکی که در این کاراکتر وجود دارد و به خوبی هم از پس آن برآمده به تعادل فیلم هم از حیث فضای روانی اثر و تلطیف آن کمک کرده و هم بین رضا و سهیل که شخصیت تلخ و جدی تری دارند تعادل برقرار کرده است.
با توجه به پیچیدگی هایی که فیلمنامه این مجموعه دارد در قسمت های آینده باید منتظر برخی اتفاقات غیر منتظره باشیم که همین بر جذابیت های یک سریال جوان پسند میافزاید.
«عاشقانه» با جنس قصهای که انتخاب کرده و ریتم و روایتی که دارد تا اینجای کار نشان داده از قابلیت های خوبی در جذب مخاطب برخوردار است و منوچهر هادی به درستی رگ خواب مخاطب در سریال بینی را تشخیص داده و اگر با همین فرمان جلو برود می توان به موفقیت این سریال تا پایان قصه، امیدوار بود.
منبع این خبر کجاس؟!