پدرام علیزاده در تازهترین اثر خود یعنی خشکسالی و دروغ به سراغ یکی از موضوعهای جدی و البته تکراری جامعه رفته است. خیانت و روابط پارتنری! موضوعی که این روزها جامعه ایران بشدت درگیر آن است. قصه خشکسالی ودروغ روایتگر زندگی یک وکیل به نام امید با بازی بسیار خوب علی سرابی است که به رغم تأهل همچنان دل در گرو خواهر دوست قدیمیاش دارد. دوستی به نام آرش که نقش خواهر او را پگاه آهنگرانی (کاراکترآلاء) ایفا میکند. آرش دقیقاً در نقطه مقابل امید است.نویسندهای روشنفکر که هنوز ازدواج نکرده و چندان به تعهد و پایبندی به ازدواج باور ندارد وترجیح میدهد که هر چند وقت یک بار پارتنرش را عوض کند. دراین بین همسر امید یعنی میترا پس از مدتی بشدت به او شک میکند. شکهایی که شاید بخشی از آن درست باشد اما خیلی زود شکل آزار دهنده به خود میگیرد و باعث گریزان شدن امید ازمحیط خانه میشود.میترا برای جلب توجه امید کارهای اشتباه زیادی انجام میدهد. دائماً به رفتارهای امید گیر میدهد، به دروغ به او میگوید که خودکشی کرده است و به طور کلی روزهای پراسترسی را برای امید به وجود می آورد.البته در سوی مقابل هم امید هر روز رابطهاش را با عشق قدیمی خود یعنی آلاء بیشتر میکند تا اینکه درنهایت همه این مسائل منجر به جدایی امید از میترا و ازدواج با آلاء میشود. موضوعی که برادر آلاء وقتی از آن با خبر میشود یکی از دیالوگهای تأثیرگذار فیلم را میگوید:« وقتی شما زنها همدیگر رو له میکنید چطور انتظار دارید ما مردها به شما احترام بگذاریم!»
خشکسالی و دروغ از آن دست فیلمهایی است که سعی کرده به مسأله خیانت و روابط بین جنس مخالف از دریچهای جدی آمیخته با طنز نگاه کند. شوخی و کنایههای فیلم در بخش مهمی از فیلم به دل مخاطب مینشیند. هر چند که استفاده از واژه بیست وچند… به جای برخی کلمات زشت از نیمههای فیلم شکل اگزجره به خود گرفته است ومخاطبش را دلزده میکند.
فیلم تلاش دارد تا چند مسأله را درباره ازدواج وخیانت مطرح کند؛ اول آنکه با ازدواج باید پرونده رابطهها و عشقهای گذشته را بست، چرا که قطعاً در زندگی آینده اثر میگذارد. دوم هم آنکه تردیدها و شک به همسر نباید روی روند کلی زندگی اثر بگذارد.آن چنان که زندگی را برای هر دو به جهنم تبدیل کند. نکته بعدی هم آنکه دروغ پایه همه ویرانی هاست و مشکلات زیادی را در میان دو نفر ایجاد میکند و باید سعی کرد راست گفت اما با بیان درست! محورهایی که نشان از دغدغهمندی فیلم دارد.
چند محوری بودن فیلم برای مخاطب دوست داشتنی از کاردرآمده وحتی مخاطب از میان دیالوگهای کاراکتر امید و آرش نکات جذاب خوبی را پیدا میکند اما مسأله اصلی اینجاست که محورهای فیلم در جایی که مخاطبش دوست دارد عمیق نمیشود.به جای این مسأله از نیمههای فیلم سکانسهای درگیری میترا و امید تکراری میشوند ونوآوری در آن نیست، حتی محلهای درگیری هم دچار ورطه تکرار میشوند. در سوی مقابل به رابطه امید با پارتنرش (با بازی خاطره اسدی) کمتر پرداخته میشود، یعنی بالانسی میان این دو وجود ندارد.بویژه اینکه به هر صورت مخاطب با توجه به شرایط جامعه امروز ایرانی دوست دارد حرفهای بیشتری درباره این گونه رابطه از فیلم و بویژه کاراکتر گلزار که در این فیلم نویسنده است، بشنود.
در کنار همه این مسائل فیلم تلاش میکند تا دروغ در زندگیهای زناشویی امروزی را به نوعی عامل بسیاری از بحرانهای اجتماعی معرفی کند. موضوعی که یک بار در طول قصه فیلم از سوی محمدرضا گلزار آن هم در جمله جالب معروف «این سرزمین را از خشکسالی و دروغ مصون دار» بیشتر برجسته میشود.
بازیهای فیلم هم به نسبت خوب از کار درآمده، به شکلی که میتوان گفت در کنار بازی بسیار باورپذیر سرابی، گلزار در قامت یک بازیگر درنقش فرورفته ظاهر شده نه سوپراستار! آیدا کیخایی هم در نقش میترا در برخی سکانسها درخشان است، مثل سکانسهای هذیان گوییاش!
نکتهای که در کنار همه این نقاط ضعف و قوت فیلم خشکسالی ودروغ باید به آن اشاره کرد نگاه میانه رو فیلمنامه نویس این فیلم یعنی محمد یعقوبی به کلیت ماجراست. یعقوبی بهدرستی دریافته که اگر میخواهد از ترکیب دروغ وخیانت تلنگری به مخاطبش بزند نباید خیلی ماجرا را سیاه کند. بلکه باید گاهی او را با شوخیهایی از همین جنس خنداند تا درپایان فیلم او با صحنه چت دوباره امید با همسر قبلیاش و به نوعی خیانت به آلاء که دراین سکانس خوابیده است، به فکر فروبرود. پایانبندی فیلم خبر از خیانت دوباره امید این بار به آلاء میدهد و این جمله را در ذهن مخاطب تکرار میکند: خیانت، دروغ، دروغ، خیانت…
هرچند که شاید میشد موسیقی بهتر از ماه ماهی حجت افشارزاده برای پایانش انتخاب کند، چرا که به رغم زیبایی این آهنگ، هماهنگی کمتری با کلیت پایانبندی فیلم دارد.
آقای گلزار شاید من بچه باشم ولی خیلللللل عشقت
I LOVE
دیوونم عاشقتم جذاب