«مادر قلب اتمی» نوید یک تحول است

۹۶/۳/۱۴

نقدی بر مادر قلب اتمی

پوریا ذوالفقاری: در برزخ تفسیر و تجربه

اول) «مادر قلب اتمی» نوید یک تحول است. خبر از تغییر تعریف سینما نزد نسل جدید می دهد. نسلی که سینما برایش سینماست نه تریبون. پس به جذابیت می اندیشد و از محتوازدگی پرهیز می کند. محتوازدگی فیلم های ایرانی همان معضلی ست که حمید نعمت الله زمان اکران «آرایش غلیظ » به آن اشاره کرده بود.نتیجه ی همین بحران شده فیلم هایی که فیلم نیستند. مانیفستند. سینما در آن ها غایب است. می پرسی دلیل وجود فلان سکانس در فیلم تان چیست؟ می گویند اشاره کردن به بهمان معضل. می گویی شخصیت ایکس در فیلم چکاره است؟ پاسخ می دهند اشاره ای است به قشر مظلوم ایگرگ. هرگز پاسخ این نیست که فیلم با آن سکانس یا آن شخصیت جذاب تر می شد.
.
دوم) «مادر قلب اتمی» را کسی ساخته که با تریبون و مانیفست بیگانه است. اصلا آگاهانه می خواد بیگانه باشد. بنا را بر کشش و سرکشی گذاشته. از ابتدا خواسته فیلمش یاغی تر از آن باشد که به دام تفسیر و توضیح بیفتد. برای جریان نقد عمدتا مضمون گرای ما «مادر قلب اتمی» آزمون دشواری است. حتی دشوارتر از «آرایش غلیظ» و «اژدها وارد می شود.» چرا که اولی سببیت داشت و روابطی علت و معلولی بر آن حاکم بود و دومی لابه لای آشفتگی ظاهری اش آدرس هایی می داد، اشاراتی به نسب خود در عالم سینما و ادبیات می کرد و مهم تر از همه مبتنی بر شخصیت پردازی روانشناسانه و آدم هایی دارای انگیزه و هدف و پیشینه بود. مادر قلب اتمی هیچ یک از این ها را ندارد. از این ها فراتر رفته. عامدانه دست رد به سینه شان زده. هربار به امید گامی پیش آمدن، می خواهی با کسی یا چیزی در دنیایش همراه شوی، فیلم دو گام عقب تر یا جلوتر می رود. یک کلام؛ به دست نمی آید.
.
سوم) «مادر قلب اتمی» فانتزی است. دنیای فانتزی کسی یا موجودی که نمی بینیمش. کسی که به گفته ی خود در همه ی آدم های فیلم متبلور است. وقتی نام فانتزی می آید، یاد لینچ می افتیم. یاد شخصیت هایی که در آستانه ی فروپاشی دل به فانتزی می بندند و دنیای فیلم از جایی جهان ذهنی آن ها می شود. جهانی که در لحظه ی یکی شدن فرد با فانتزی اش فرو می پاشد و او را به دنیای واقعیت بازمی گرداند. «مادر قلب اتمی» بازگشت به واقعیت ندارد چون از واقعیت آغاز نکرده. امیررضا کوهستانی زمان اکران «پذیرایی ساده» (که آن هم هدف گذاری ای مشابه مادر قلب اتمی داشت) در مقام همکار مانی حقیقی در نگارش فیلمنامه گفته بود می خواستیم برزخ بسازیم

حالا به نظر می رسد علی احمدزاده و مانی باغبانی هدف نخستین شان را ساختن کابوس انتخاب کرده اند. کابوسی که برای ما در مقام مخاطب فیلم های عمدتاً رئالیستی سینمای ایران تجربه ای جدید است. ما دوست داریم فیلم را تفسیر کنیم و کیفور شویم از اشاراتش به فلان واقعه ی اجتماعی یا سیاسی. حالا فیلمی پیش روی ماست که تن به این آداب مواجهه نمی دهد. متنی که گفت و گو با آن زبانی دیگر می طلبد. کابوسی که باید به جای تفسیر، تجربه اش کنیم




نظر شما چیه ؟


کد امنیتی *


نظرات شما بعد از تایید در سایت نشان داده می شود.
۱- در دیدگاه های خود از کلمات زشت یا رکیک استفاده نکنید!
۲- لینک و تبلیغ دیگر سایتها (هر لینکی) در دیدگاه ها، حذف میشود.
۳- لطفا در صورت امکان دیدگاهتان را در بخش مربوطه بنویسید.
۴- از گذاشتن مطالب نامربوط شبیه به جوک، طالع بینی و شعر در دیدگاه ها خودداری کنید.
5- سوالات شخصی از نویسنده یا کاربران فقط با رضایت خودشان پاسخ داده می شود.
در صورت رعایت نکردن موارد بالا حق این را داریم که دیدگاهتان را منتشر نکنیم!
دوستانی که با نام کاربری خود وارد سایت شدند نیازی به وارد کردن ایمیل در بخش نظرات ندارند
و باقی دوستان باید ایمیل خود را وارد کنند تا نظرشان ثبت شود.
برای ثبت نام در سایت از این لینک استفاده کنید.